غارنشین

وقتی مردی خیلی خسته باشد، می رود توی غار دل خودش تا در تنهایی استراحت کند.

آخرین مطالب

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

حالا که اینقدر فاصله بین من و تو افتاده است. حالا که دیگر صدای زیبای تو را نمی شنوم. حالا که دیگر تو را، که نور هستی، نمی بینم و در تاریکی خودم و دیگران غرق شده ام.

فکر می کنم و فکر می کنم و فکر می کنم...

فریاد می زنم و فریاد می زنم و فریاد می زنم...

سجده می کنم و سجده می کنم و سجده می کنم...

و امیدوار خواهم ماند.

امیدوارم نگذاری به جایی برسم که فراموش کنم از کجا آمده ام و به کجا می روم.

امیدوارم هرگز حسرت دوریِ از خودت را از قلبم نگیری.

امیدوارم اجازه ندهی این عدمستان مرا ببلعد و وجود نیافته در مرز عدم به زمین بچسبم.

تو را به خاطر زیباییت، مهربانیت و عشقت به خودم، ستایش می کنم.

ای مهربانترین

ای زیباتری

ای نازترین

نمی گویم راه را گم کرده ام اما خودم را قطعا گم کرده ام.

نوازشم کن. غبار از آیینه ی قلبم پاک کن تا خورشید وجودت را نگاه کنم.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۱۰:۲۵
علی کربلائی