غارنشین

وقتی مردی خیلی خسته باشد، می رود توی غار دل خودش تا در تنهایی استراحت کند.
دوشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۲۴ ب.ظ

عریان

کتاب را بست. خیلی خسته بود و کتاب دیگر راضی اش نمی کرد. سیگاری آتش زد و به قاب آویزان روی دیوار خیره شد.

چند ساعت بیشتر به صبح نمانده بود. این ساعات را دوست داشت. گویا این ساعاتی بود که از دیروز قرض می گرفت و به امروز می آورد.

آرام آرام روانش را عریان کرد و در حوض سکوت غسل داد و او را لباس ذکر پوشاند و فرستاد به بارگاه تعقل...

تمام سیگارش خاکستر شد و روی فرش ریخت بدون آنکه دمی از آن فرو برد.

 



نوشته شده توسط علی کربلائی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

غارنشین

وقتی مردی خیلی خسته باشد، می رود توی غار دل خودش تا در تنهایی استراحت کند.

آخرین مطالب

عریان

دوشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۲۴ ب.ظ
کتاب را بست. خیلی خسته بود و کتاب دیگر راضی اش نمی کرد. سیگاری آتش زد و به قاب آویزان روی دیوار خیره شد.

چند ساعت بیشتر به صبح نمانده بود. این ساعات را دوست داشت. گویا این ساعاتی بود که از دیروز قرض می گرفت و به امروز می آورد.

آرام آرام روانش را عریان کرد و در حوض سکوت غسل داد و او را لباس ذکر پوشاند و فرستاد به بارگاه تعقل...

تمام سیگارش خاکستر شد و روی فرش ریخت بدون آنکه دمی از آن فرو برد.

 

موافقین ۱ مخالفین ۱ ۹۴/۰۳/۱۱
علی کربلائی

نظرات  (۳)

عالی بود  فک نمی کردم قلمت این قدر خوب باشه
قشنگ بود علی .... آفران

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی