غارنشین

وقتی مردی خیلی خسته باشد، می رود توی غار دل خودش تا در تنهایی استراحت کند.

آخرین مطالب

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

نسیم بهاری، شمیمِ شقایق های دشت را از دامنه ی کوه بالا می آورد و می ریخت در کاسه ی سر غارنشین و او در دهانه ی غار تکیه داده بود و آهوی چشم را در دشت سبز زیر پایش می دواند تا برسد به افق؛ آنجایی که دست های سبک آسمان دور گردن دشت حلقه زده بود.

اندیشید: این جا بهشت نیست اما مرا به یاد بهشت می اندازد. اگر بهشت جایی برای بهترین نعمت های خداست پس قطعا آنجا، در وسط دشت ها، بیشه ها، برکه ها و قصر هایش گوشه ای هست که تکیه می دهی و با خیال راحت، تنهای تنهای تنها هستی. چون به یقین، گاهی تنهایی یکی از بهترین نعمت های خداست.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۷ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۲۰
علی کربلائی

غارنشین بودن هنر نیست.

هنر این است که غارت، واقعا غار باشد. سنگی، کوتاه، خالی، تنگ و تاریک.

هنر این است که در آن تنها باشی. روحت تنها باشد تا بتواند آزاد باشد و خودش باشد؛ تا بتواند به آن موجودی که همیشگی و ثابت است آویزان شود.

هنر این است که غارنشین غار دل باشی.

وگرنه همه ی ما غارنشین هستیم. در غار دنیا محبوس شده ایم. اما اینجا تنها نیستیم. غار دنیا نه خالی ست و نه تاریک. آنقدر شلوغ و رنگارنگ است که ممکن است خودمان را هم گم کنیم. ممکن است به سایه ها دل ببندیم؛ فانی را با باقی اشتباه بگیریم. ممکن است اصل را رها کنیم و به بدل ها بچسبیم.

 

کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام  (سوره ی الرحمان. آیات 26 و 27)
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۱۰ اسفند ۹۳ ، ۰۹:۴۴
علی کربلائی

وقتی یک دوست در کنارت از چیزی رنج می برد تو هم رنج می بری؛ آنقدر که نمی توان گفت تو بیش تر رنج می بری یا او.

وقتی یک دوست بیمار باشد تو هم بیمار می شوی؛ اما بیماری تو با او فرق می کند. بیماری او گرما تولید می کند. او تب دارد. گرم مبارزه با بیماری ست. بیماری به او ضربه می زند. ضعیفش می کند. او گرم درد و رنج است. اما رنج و درد تو سرد است؛ استخوان سوز. مثل اینکه داری کم کم یخ می زنی و هیچ کاری از دستت بر نمی آید. فقط نگاه می کنی و دعا.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۱ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۱۰
علی کربلائی