غارنشین

وقتی مردی خیلی خسته باشد، می رود توی غار دل خودش تا در تنهایی استراحت کند.
شنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۳، ۰۱:۳۷ ب.ظ

جاده تنهایی دو

...

غارنشین ایستاد و با تعجب از پیرمرد پرسید: تو که هستی؟ در جاده تنهایی من چه می کنی؟

پیرمرد همانطور که نشسته بود سرش را بالا آورد و گفت: من تو هستم.

غارنشین به چهره پیرمرد خیره شد. چشمانش گود افتاده بود و لبهایش به کبودی می زد.

-اوه... مرد! تو چقدر پیر شدی! چه اتفاقاتی برایت افتاد. الآن چه می کنی؟

-الآن پیرتر از آنم که کاری کنم. الآن فقط به تو فکر می کنم. به کارهایی که می کنی. به کار هایی که نمی کنی. به تصمیماتی که می گیری. به اشتباهاتی که مرتکب می شوی.

غارنشین جلوی پیرمرد به زمین نشست و به عمق چشم های پیرمرد زل زد. چشم های پیرمرد اقیانوس حسرت بود.



نوشته شده توسط علی کربلائی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

غارنشین

وقتی مردی خیلی خسته باشد، می رود توی غار دل خودش تا در تنهایی استراحت کند.

آخرین مطالب

جاده تنهایی دو

شنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۳، ۰۱:۳۷ ب.ظ

...

غارنشین ایستاد و با تعجب از پیرمرد پرسید: تو که هستی؟ در جاده تنهایی من چه می کنی؟

پیرمرد همانطور که نشسته بود سرش را بالا آورد و گفت: من تو هستم.

غارنشین به چهره پیرمرد خیره شد. چشمانش گود افتاده بود و لبهایش به کبودی می زد.

-اوه... مرد! تو چقدر پیر شدی! چه اتفاقاتی برایت افتاد. الآن چه می کنی؟

-الآن پیرتر از آنم که کاری کنم. الآن فقط به تو فکر می کنم. به کارهایی که می کنی. به کار هایی که نمی کنی. به تصمیماتی که می گیری. به اشتباهاتی که مرتکب می شوی.

غارنشین جلوی پیرمرد به زمین نشست و به عمق چشم های پیرمرد زل زد. چشم های پیرمرد اقیانوس حسرت بود.

موافقین ۱ مخالفین ۱ ۹۳/۱۱/۱۱
علی کربلائی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی