غارنشین

وقتی مردی خیلی خسته باشد، می رود توی غار دل خودش تا در تنهایی استراحت کند.
پنجشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۲۷ ب.ظ

انسان

صدای پای کسی می آید انگار. بلند می شوم. گردنم بدجوری درد می کند. می آیم بیرون غار. کسی نیست. بیرون هوا خیلی سرد است. بر می گردم. ذغال را بر می دارم و روی دیوار غار می نویسم: الآن سال 1393 هجری خورشیدی ست. من یک انسان هستم.25 سال دارم. من مسلمان هستم...



نوشته شده توسط علی کربلائی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

غارنشین

وقتی مردی خیلی خسته باشد، می رود توی غار دل خودش تا در تنهایی استراحت کند.

آخرین مطالب

انسان

پنجشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۲۷ ب.ظ

صدای پای کسی می آید انگار. بلند می شوم. گردنم بدجوری درد می کند. می آیم بیرون غار. کسی نیست. بیرون هوا خیلی سرد است. بر می گردم. ذغال را بر می دارم و روی دیوار غار می نویسم: الآن سال 1393 هجری خورشیدی ست. من یک انسان هستم.25 سال دارم. من مسلمان هستم...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۵/۲۳
علی کربلائی

نظرات  (۱)

۲۳ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۲۹ سید احمد برقعی
سلام
 من هم یک انسانم
مثل تو بیست و پنج ساله
من حس می کنم که مقهور یک موجود بزرگتر و برترم
 اما در غار تنهایی ام مسلمانی را نمی خوانم
 آری,از آنچه اسلام مرا از آن ترسانده می ترسم
مرا راهنمایی کن 
چطور توانسته ای روی دیوار دلت بنویسی مسلمان؟
پاسخ:
وقتی داشتم می نوشتم من مسلمان هستم مقهور همان موجود برتر بودم و گرنه خودم هرگز نمی توانستم..!!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی