غارنشین

وقتی مردی خیلی خسته باشد، می رود توی غار دل خودش تا در تنهایی استراحت کند.

آخرین مطالب

گفتم: این انصاف نیست؛ فاصله من و تو آنقدر زیاد است که اگر تمام عمر را هم بدوم به تو نمی رسم.

گفت: مجبور نیستی بدوی. آن هایی که آمدند ندویدند؛ پرواز کردند.

گفتم: آن هایی که آمدند تو خواستی که بیایند.

گفت: فقط من نخواستم، خودشان هم خواستند.

گفتم: هر قانونی تبصره ای دارد خصوصا قوانین سخت.

گفت: تبصره برای قانون شکنی نیست برای قانونمدران است.

گفتم: باورم نمی شود اینقدر سختگیر باشی.

گفت: من همانگونه ام که تو گمان کنی.

گفتم: خواهش می کنم. به من نگاه نکن؛ به خودت نگاه کن. آن طور که خودت شایسته ای با من برخورد کن.

گفت: تا کنون غیر از این نکرده ام.

 

 

«انا عند ظن عبدی المومن. ان خیرا فخیرا و ان شرا فشرا.» [حدیث قدسی]


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۱۷ آبان ۹۳ ، ۱۷:۳۴
علی کربلائی

 

یکی از دوستانم روزی صادقانه به من گفت: من نمیدانم چرا مثل بعضی از دوستانمون نیستم و  احساس محبتی نسبت به امام زمان ندارم. احساس چندانی به پیامبر و امیرالمونین هم ندارم. درنگی کرد. دهان باز کردم که از او بپرسم احساسی به امام حسین هم نداری؟ انگار خودش متوجه چیزی شده باشد حرف مرا قطع کرد و ادامه داد: اما محبت و علاقه خاصی به امام حسین در وجودم احساس می کنم. 

همانجا یاد سخن بزرگی افتادم که می فرمود: «امام حسین علیه السلام ماموریت دارد روی تمام ذرات عالم تاثیر بگذارد. او ماموریت دارد دستش را به دستت برساند.»

لازم نسیت خیلی تلاش کنی او خودش کلید در قلب تو را دارد. وارد قلبت می شود و خانه قلبت را آباد می کند.


ای که به عشقت اسیر خیل بنی آدمند

سوختگان غمت، با غم دل خرم اند


هرکه غمت را خرید عشرت عالم فروخت

با خبران غمت بی خبر از عالم اند


شاعر: فواد کرمانی




۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۲ آبان ۹۳ ، ۱۸:۴۳
علی کربلائی

اگر تماما شور شدی مبادا شعورت را بگذاری در کوزه... و شیرینی لبخند را بسپاری به نمکی محله و چندرغاز بگیری.

اگر تماما اشتیاق شدی مبادا چاه عمیق نگاهت را با سنگ عجله پر کنی و لحظه های ناب درنگت را بگذاری در گنجه.

اگر تماما پروانه شدی مبادا به کرم خاکی باغچه بخندی و فراموش کنی روزی کرم بودی!

اگر تماما عاشق شدی مبادا شمع عقل را فوت کنی و دیگران را شماتت کنی.

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۱۸ مهر ۹۳ ، ۱۷:۳۶
علی کربلائی

هیچ کسی نباید این اجازه را به خودش بدهد که کسی را به کاری مجبور کند چون خدا هم این اجازه را به خودش نداد!


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۰۴ مهر ۹۳ ، ۱۳:۰۶
علی کربلائی

عالمی به درویشی گفت: عمری را به بطالت سپری کردی. چند صباحی به مدرسه بیا. علمی بیاموز. پشیمان نمی شوی.

درویش گفت: همه ی این عمر که سپری شد در این اندیشه بودم که چطور می توانم به مدرسه بیایم و علمی بیاموزم اما درویشی را عاطل و باطل خطاب نکنم.


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۲۸ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۰۸
علی کربلائی

وقتی سخن خدا را از لب های پیامبر می شنوند می بینی که اشک از چشمه ی  چشم هایشان بیرون می جوشد. این حالشان به خاطر حقیقتی ست که دریافته اند.

 می گویند: مولای ما. ما ایمان آوردیم...

 

برداشتی از آیه ی 83 مائده


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۲۱ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۰۳
علی کربلائی

یک روز وقت رفتن فرا می رسد و آن روز، من فقط در این فکر هستم که چشمان تو را سیر نگاه کنم...

 




[قال علی علیه السلام: ... من یمت یرنی...  شرح نهج البلاغه ی ابن ابی الحدید ج1 ص299]


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۳ ، ۰۶:۱۸
علی کربلائی

یک روز تمام فاصله ها را طی میکنم

تمام حجاب ها را پاره میکنم

یقین دارم

 با کمک تو

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۳ ، ۰۲:۰۶
علی کربلائی

 

گاهی پیش می آید که غارنشینی راه  خروج غار را گم می کند. ساعت ها و روز ها می گذرد؛ از تنهایی آزرده می شود. از فکر کردن ملول می شود. کم کم تاریکی غار رنجش می دهد. دوست دارد برگردد؛ اما هرچه می گردد راه خروج را پیدا نمی کند. هرچه می گذرد انگار غار بزرگتر می شود. کش می آید و او هرچه این طرف و آن طرف می رود بیشتر گم می شود. کم کم که می گذرد یک جور حال خاصی پیدا می کند. حال خوبی ست اسمش همان «حیرانی» ست.



یا دلیل المتحرین


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۳ ، ۰۵:۴۵
علی کربلائی

ما را خلق کردی و تبعید کردی به زمین. بعد خودت رفتی پشت پرده غیب. تبعیدگاهمان هم پر است از رنج و بدبختی و صد البته پر است از اسباب غافل کننده از غیب. یک جورایی انگار اصلا خودت هم نمی خواهی کسی تو را پیدا کند. فقط یک چیز می ماند که اگر آن را هم به انسان نمی دادی محال بود تو را پیدا کند. «عشق»

با عشق هم می تواند تو را پیدا کند ـ چون عشقی که به او دادی آنقدر پراشتهاء ست که هرچه غیر تو سیرش نمی کند. ـ هم می تواند در راه رسیدن به تو تقریبا مثل دیوانه ها باشد.آنقدر عجیب و غریب تلاش کند برای فرار از تبعیدگاه که بشود گفت دیوانه است. حالا بگو ببنینم خدا، حرفای من را قبول داری یا به نظرت دیوانه شده ام؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۳ ، ۱۵:۴۳
علی کربلائی